گفتگو
با سحر عشقيثاني به بهانه نمايشگاهش در خانه هنرمندان
وقتي عكس ميگيرم، فكر نميكنم
·در شرايطي كه برخي به
قوانين جديد نوشته و نانوشته، به محدوديت عكاسان جوان در انتخاب موضوعات و
فضاهاي كار عكاسي اشاره ميكنند و از سوي ديگر براي ارايه و نمايش كاري كه به
هر ترتيب انجام شده تازه بايد از هفتخوان رستم گالريها و ناشرها و روابط
پيچيدهشان گذر كرد، گروهي هم هستند كه با اعتماد به نفس كامل پا پيش
ميگذارند؛ بيدغدغه كار ميكنند، همان جا كه ميخواهند كار را ارايه ميدهند،
فروش خوبي هم دارند و نسبتا از همه چيز هم راضي هستند. سحر عشقيثاني يكي از
آنهاست كه اخيرا نمايشگاهي از عكسهاي
كتاب خود را با عنوان «از پاريس تا آكروپوليس» در گالري زمستان خانه هنرمندان
برپا كرد.
ايده كتاب چطور شكل گرفت؟ آيا از پيش پروژهاي براي آن در نظر گرفته بوديد؟
پروژه كه نه، وقتي از سفر برگشتم و نگاهي به يادداشتهاي روزانهام در آن مدت
انداختم، جمعوجورش كردم و ديدم حجمي پيدا كرده و بد نيست به صورت كتاب
دربيايد. چند نفر هم كه خوانده بودند به نظرشان جالب آمده بود. در نهايت با
عكسها هم تكميل شد.
برنامهريزي سفرها براي عكاسي هم بود، يا اينكه تنها بخش جنبي آن به حساب
ميآمد؟
نه، اين يك سفر گروهي بود براي وركشاپ گرافيك. آنجا هركسي يك دوربين داشت و
ميتوانست عكس بگيرد، من هم همينطور و كاملا بدون برنامه عكاسي كردم. برنامه
اصلي من همان وركشاپ بود.
«عكاسي سفر» همواره تعريف مشخصي داشته است، بيشتر ميخواستيد پيرو قواعد معمول
و از پيش پذيرفته آن باشيد، يا اينكه سراغ شكلهاي تجربه نشده برويد؟
نه، هيچ چيز در ذهنم نبود. آن صحنهاي كه به نظرم زيبا و قشنگ بود عكسش را
ميگرفتم. بعد به نظرم آمد، ميتواند براي مردمي كه آنجا نرفتهاند جالب باشد و
دوست دارند اين صحنهها را ببينند. عكسها براي نوشتهها هم لازم بود.
به عنوان يك خارجي در اين مكانها چه ديدگاهي را اتخاذ كرديد؟ نگاهتان بيشتر
فرهنگي بود يا از آنجا كه گرافيست هم هستيد، مجذوب زيباييهاي
بصري ميشديد؟
من وقتي عكس ميگيرم، فكر نميكنم. هر چيزي كه به نظرم زيبا باشد عكسش را
ميگيرم. ولي كساني كه ديدهاند ميگويند به دليل همان ديد گرافيكي زاويهها
متفاوت است.
در اين نوع كار يك خطر بزرگ و هميشگي براي عكاس، گرفتار شدن او به نگاهي
توريستي در مواجهه با فضايي كاملا جديد و ناآشناست...
اتفاقا نگاه من كاملا توريستي بود، چون اولين بار بود كه به فرانسه و يونان
ميرفتم. خيليها قبلا آن صحنهها را ديدهاند و عكس گرفتهاند، من هم
همينطور.
يعني با چنين مسالهاي درگير نبوديد؟
نه، اصلا به آن فكر نميكردم، چون قرار نبود نقد شود. يك چيز شخصي بود.
پس چرا به نمايش عمومي درآمد؟
خب، كساني كه ديدند خوششان آمد و فكر ميكردند اين قابليت را دارد كه ارايه
شود.
معمولا چقدر در جاهايي كه عكاسي ميكرديد، وقت ميگذرانديد؟ آيا اتفاق ميافتاد
تصميم بگيريد دوباره به مكاني برگرديد و به نتايج متفاوتي برسيد؟
نه وقت نبود. من بايد به گروه ميرسيدم. حتي وقتي عكسي خوب نميشد فرصت نداشتم
آن را از زاويه ديگري بگيرم.
برگرديم به موضوع كتاب؛ قبل از انجام پروژه، ناشر خاصي را انتخاب كرده بوديد؟
نه. وقتي كار تايپ يادداشتها، انتخاب عكس و صفحهبندي كتاب تمام شد، تازه شروع
كردم به تماس گرفتن با چند ناشر.
در انتخاب عكسها و قالب كلي كتاب آزاد بوديد يا تابع نظر ناشر؟
همه تصميمها را خودم گرفتم، آنها نه در متن دخالتي داشتند و نه در انتخاب
عكسها. چون من كار را بسته بودم و سوالي هم نكردم. همه چيز توسط خودم قبلا
تصميمگيري شده بود.
برخورد تماشاگران نمايشگاه را چطور ديديد؟
ميهمانها و كساني كه آمدند اكثرا اروپا رفته بودند، همه ايفل را از نزديك ديده
بودند. حتي كساني كه از كارهاي نمايشگاه خريد كردند و من آنها را ميشناختم
اصلا دايما آنجا هستند. ايرانيها جهانگردي را دوست دارند.
در مورد كارها به نكته خاصي اشاره نشد؟
بعضيها ميگفتند در و پنجرههايي كه در يونان گرفتي خيلي خوب است، بعضي ديگر
ميگفتند آنها خوب نيست ولي ساختمانها خوب است. براي همين من اين حرفها را
ملاك قرار نميدهم، چون ميبينم موضوع خيلي سليقهاي است.